به گزارش صنعت کار، هر چند که ادعایی برای کامل بودن این فهرست ندارم اما بر این باورم که آنچه بیان میشود ۶ ضلع حداقلی توسعه است که بدون آنها، توسعهای در کار نخواهد بود.
هر کدام از این موارد را نیز میتوان بهطورمستقل مورد بررسی قرار داد و مصداق و عدد و رقم برایشان آورد اما در این نوشتار، تنها کلیات را مطرح میکنم.
حرف اول را در دنیای امروز علم میزند. وقتی پذیرفتهایم برای مربیگری یک تیم فوتبال، به دانش روز فوتبال نیاز است یا برای درمان یک سرماخوردگی ساده باید سراغ دانش پزشکی رفت یا نگهداری از ماهیان داخل آکواریوم دانش خاص خود را میطلبد، چگونه میتوان برای اداره یک کشور، بینیاز از علم و مدیریت علمی بود؟!
لازمه بهرهمندی از مدیریت علمی نیز این است که حکومتگران به مدیریت علمی باور داشته باشند و از مدیران دانشگرا برای اداره کشور بهره بگیرند.
کشوری که مدیریت علمی نداشته باشد، ناچار باید درگیر آزمون و خطا شود یا چیزهای دیگری را جایگزین علم کند، مانند شعارگرایی، هیجانهای کاذب و مریدپروری؛ بدیهی است با این جایگزینها نمیتوان روی توسعه را دید.
«تطابق خواستههای مردم و سیاستهای حکومت»، نکته کلیدی در موفقیت جوامع است.
تطابق، دایره بسیار وسیعی را شامل میشود؛ از طرز لباس پوشیدن تا سیاست خارجی.
مردم باید خود را در حکومتگران و کارهای آنان ببینند. اگر در جامعهای باورهای غالب، سبک زندگی، معیشت، موسیقی، سفر، لباس و تفریحات عموم مردم بهگونهای باشد اما حکومتگران طور دیگری باشند، آن جامعه فاقد تطابق است. مثال ساده «نبود تطابق» این است که بیشتر مردم در خانهها و خودروهایشان، نوع خاصی از موسیقی را گوش میکنند که در تلویزیون ملیشان، ممنوع است یا مردم کشوری درباره نوع روابط خارجی، یک رأی داشته باشند اما حکومتگران خلاف آن عمل کنند.
نتیجه نبود تطابق «اصطکاک» است و نتیجه اصطکاک نیز، کندی حرکت، بالا رفتن تب و درنهایت آتشسوزی است.
«اعتماد» نیز از لوازم پایداری و توسعه جوامع است؛ اعتماد مردم به یکدیگر، اعتماد مردم به حکومت و حاکمان و اعتماد حکومتگران به مردم.
وقتی اعتماد نباشد، «بدبینی» جای آن را پر میکند. در جامعه بدبین، همکاری شکل نمیگیرد و جامعه بدون همکاری رشد نمیکند.
در چنین جامعهای، شایعه، جای خبر را میگیرد و هر اتهامی اعم از روا یا ناروا بهویژه علیه حکومتگران، باورپذیر میشود و گسترش مییابد و بیاعتمادی را تشدید میکند.
لازمه دیگر توسعه جوامع، وجود «امید» در جامعه است.
جامعه خالی از امید، مُرده متحرک است و از مرده نمیتوان انتظار امید داشت.
مردم باید به فردای خود و فرزندانشان امیدوار باشند که اگر نباشند، کارهایشان معطوف به آینده نخواهد بود بلکه همه درگیر امروز و نان امشبشان هستند.
جامعه ناامید، میدان جنگ عمومی برای بقا خواهد شد و تمام توان افراد جامعه، صرف دستاندازی به دیگران و دفاع از خود در برابر حملات آنها میشود.
در چنین جامعهای، مهاجرت اپیدمی میشود و هرکه بتواند خود و نسلاش را نجات دهد، از کشور خارج میشود.
«مشارکت در اداره امور کشور» نیز از لوازم اصلی توسعه پایدار است.
مردم باید خود را در تصمیمگیریها و اداره امور کشور، سهیم و مؤثر بدانند و این مشارکت را با تمام وجود حس کنند.
مردم باید یقین داشته باشند اگر نظری دارند، میتوانند آن را در قالبهای مدنی مانند احزابی که خودشان تشکیل میدهند، پیگیری کنند و درنهایت، آنچه امروز در ذهنشان میگذرد را با دیگران به اشتراک بگذارند و در زمانی معقول در کشورشان، عملیاتی کنند نه اینکه آرا و دیدگاههای مردم، در حکم آرزوهای محال باشد.
فقدان مشارکت، به انزوا و بیتفاوتی مردم میانجامد و کشوری که مردمانش منزوی و بیتفاوت باشند، هرگز روی توسعه را نخواهد دید.
«شفافیت» نیز از لوازم دائمی یک جامعه بالنده و توسعهگراست.
جریان آزاد اطلاعات، دسترسی عمومی و آسان به اطلاعات و پاسخگویی قابل راستیآزمایی، بسترهای اجتناب ناپذیر شفافیت هستند.
جامعه غیرشفاف، مانند خودرویی است که شیشههای آن گلآلود و کدر شده است؛ سرنوشت این خودرو، حادثه و واژگونی است.
جعفرمحمدی/روزنامهنگار
منبع: صمت
انتهای پیام/